فاطمه شهیده س
مظلومیت حضرت فاطمه زهرا س

 

كيفيت تولد مولود كعبه

 

l1vkjvzfpw4v7ltomevl.jpg

 

 

در مسجد الحرام، نمادهاي جهالت و جاهليت بر فراز خانه‏ي خداوند خودنمايي مي‏کنند. خورشيد خود را به وسط آسمان مي‏کشد تا همه را از نور خود بهره‏مند سازد.
پيامبر، به همراه ابوطالب و فاطمه وارد مي‏شوند. فاطمه از آنها فاصله گرفته و به پشت کعبه مي‏آيد، تا با معبود يکتايش نيايش کند.
زيبا و دلنشين با معبودش سخن مي‏گويد.
- پروردگارا! من به تو و پيامبرانت و کتابهايشان- که همگي فرستاده‏ي تو هستند- ايمان دارم. من کلام جدم ابراهيم را تصديق مي‏کنم و شهادت مي‏دهم که همانا او بوده که اين خانه را بنا نموده است. مهربانا! تو را سوگند مي‏دهم و از تو مي‏خواهم به حق کسي که اين خانه را بنا نموده و به حق فرزندي که در شکم با من سخن مي‏گويد و با گفتارش با من انس مي‏گيرد، و من يقين دارم که يکي از آيات و نشانه‏هاي توست، که اين ولادت را بر من آسان فرمايي!
- او چه مي‏گويد؟!
- آري. مگر مي‏شود، فرزند درون شکم با کسي سخن بگويد...! 
با دعاي فاطمه، عده‏اي به او خيره مي‏شوند و غرق در درياي دعاي او مي‏شوند. سخنان او برايشان خيال انگيز است!
صدايي مهيب، پرتو نازک صداي فاطمه را درهم مي‏شکند و در خود حل مي‏کند. ابوطالب و پيامبر نگران از حال فاطمه، به طرف او مي‏روند.
در مقابل چشمان بهت زده‏ي مردم، ديوار کعبه شکاف برمي‏دارد. مسجد الحرام به لرزه مي‏افتد. نفسها در سينه‏ها حبس گرديده و هيچکس را ياراي حرکت نيست.
با صداي لرزش ديوار کعبه عده‏اي به درون مسجدالحرام مي‏آيند، تا حس کنجاويشان را سيراب کنند. ابوطالب و پيامبر نيز با شگفتي و شيفتگي نظاره‏گر اين معجزه‏ي الهي‏اند.
 
در ميان چشمان به حيرت نشسته‏ي مردم، فاطمه آرام از شکاف ديوار مي‏گذرد و وارد کعبه مي‏شود. با صداي مهيب ديگري که در فضاي مسجد طنين‏انداز مي‏شود، شکاف ديوار به هم مي‏آيد.
ماجرا به قدري سريع اتفاق مي‏افتد که هيچکس فرصت و جرأت حرکتي نمي‏يابد. با به هم آمدن ديوار، عده‏اي به طرف محل حادثه مي‏دوند و با حيرت بر جاي شکاف ديوار دست مي‏کشند. ابوطالب که تازه به خود آمده، به طرف کعبه مي‏دود. مسجد الحرام هنوز سکوت محض است و گاه همهمه‏اي آکنده از ترس در ميان جمعيت موجي مي‏زند و دوباره آرام مي‏شود.
ابوطالب جمعيت را مي‏شکافد و خود را به محل شکاف مي‏رساند. بي‏فايده است! او هم کاري نمي‏تواند بکند. ياد مهرباني در ذهنش، او را به طرف خود مي‏کشد:
- محمد! محمد...!
پيامبر نداي عمو را لبيک مي‏گويد. ابوطالب از ميان جمعيت بيرون مي‏آيد و او را در آغوش مي‏کشد. آرامشي سراسر وجودش را فرا مي‏گيرد. بغضِ گلو بر پشت پلکهايش فشار مي‏آورد. اشکها تاب مقاومت ندارند. بغضش مي‏شکند اما بي‏صدا، و اين اشکهايند که بر گونه‏هايش روان مي‏گردند. به حال همسرش غبطه مي‏خورد که به ميهماني دعوت شده است اما...
در کنار پيامبر چند لحظه پيش را مرور مي‏کند. به عظمت همسرش در پيشگاه پروردگار پي مي‏برد، و بيشتر مقام والاي فرزندش را درمي‏يابد.
 
به در کعبه که مي‏رسد، کليد را از شالش بيرون مي‏آورد و بر قفل مي‏چرخاند. تعجب نمي‏کند! در باز نمي‏شود!!
همه نااميد از اطراف کعبه پراکنده مي‏شوند. عرق از سر و روي مردم مي‏ريزد. سايه‏هايشان به حداقل رسيده است.
 با ورود فاطمه به محيط جديد، روح و روان و تنش کاملاً متحول گشته‏اند.
با شکوه‏ترين ميهماني تاريخ! چه کسي باور مي‏کند...؟!
گويي هزاران خورشيد در جاي، جاي کعبه نورافشاني مي‏کنند،
- سلام بر تو اي برگزيده‏ي خدا!
 
آوايي آسماني از گوشه‏ي کعبه، توجه فاطمه را به خود جلب مي‏کند. گل از رخش مي‏شکفد. پنج بانوي بهشتي را مي‏بيند که در نهايت ادب در آن سوي کعبه نشسته‏اند. او آنچنان محو تماشاي اطرافش بود، که حضور بهشتي آنان را احساس نکرد.
- سلام و درود خداوند بر شما پاکان! شما که هستيد؟
سروشي از غيب ندا مي‏دهد:
- سلام بر تو اي بانوي برگزيده و اي مادرِ وليّ خدا!
اين سخن او را به ياد فرزندش مي‏اندازد. درد حمل را به فراموشي سپرده و شايد اثري از آن نيست.
- اي فاطمه! اينان زنان بهشتي اند، که آمده‏اند تو را در اين امر مهم ياري رسانند.
اين «حوا» مادر تو!
اين «ساره» جده‏ي تو!
اين «آسيه» همسر فرعون!
اين «کلثوم» مادر موسي !
و اين «مريم» مادر عيسي!
فاطمه سراسر شور و شعف مي‏شود. هيجان، قلبش را در طپيدن ياري مي‏نمايد. هر لحظه که مي‏گذرد بيشتر احساس راحتي مي‏کند، که شايد پرنده‏ي ذهنش هيچگاه نمي‏ديد که پروردگارش اين چنين براي ولادت فرزند ياريش نمايد.
 
ملائکه فوج فوج بر زمين نزول مي‏کنند و به آسمان صعود. زنان بهشتي با جنب و جوش خود را براي امري عظيم آماده مي‏سازند. فاطمه مي‏پندارد قطعه‏اي از بهشت در شهر مکه فرو افتاده است. در بيرون کعبه مردم همچنان از ماجراي صبح در حيرت به سر مي‏برند، و ابوطالب به مردم نويد تولد فرزندش را در خانه‏ي الهي مي‏دهد.
هنوز کعبه در شور خود است که زمين و زمان رنگ مي‏بازند. نوري خدايي از درون کعبه به آسمان عروج مي‏کند و نوري الهي در جلوه‏ي زمينيان شکل مي‏گيرد... و فرزند فاطمه زمين را با قدوم خود مبارک مي‏گرداند و دنيايي را از خود شرمنده مي‏سازد. مولودي که وليّ پروردگارست و گويي خلقت کعبه و آسمان و فرشتگان و... از يمن وجود اوست. او که ستاره‏ي بلند مرتبه‏ي آسمان روشنايي‏هاست و سرچشمه‏ي نعمت و فيض محبوب است که بر زمينيان معروض گرديده تا امتحاني براي خلق گردد.
زنان بهشتي و مأموران الهي هر يک به نحوي در استقبال وليّ خدايند. در اين هنگام، مولود کعبه بر زمين، به روي خاک مي‏افتد و به سجده مي‏رود:
- شهادت مي‏دهم که خدايي جز الله نيست و محمد پيامبر خداست و علي وصي محمد رسول الله است.
با محمد نبوت ختم مي‏شود و با من وصايت کامل مي‏گردد و من اميرالمؤمنين هستم.
فاطمه در ظاهر و باطن خوشحال و مسرور است. اين را از چهره‏ي او مي‏توان دريافت. موج لبخند و شادي در درياي چهره‏ها بي‏تابي مي‏کند. همه محو تماشاي هيئت و هيبت تازه مولودند.
اميرالمؤمنين سر از سجده برمي‏دارد. چند لحظه‏اي که سر بر سجده داشته، همه تشنه‏ي ديدار رويش گرديده‏اند. مولود کعبه رو به زنان بهشتي مي‏کند و به آنان خير مقدم مي‏گويد:
- سلام بر شما اي برگزيدگان خداوند و اي ياري دهندگان مادرم!
نگاهش در چشمان بانوان بهشتي سنگيني مي‏کند. حوا پيش مي‏رود و نوزاد را در آغوش مي‏کشد. گويي هر دو ساليان درازي است يکديگر را مي‏شناسند:
- سلام بر تو اي مادر!
صداي زيبا و پر طنين نوزاد، گوش حوا و ديگر حاضران را نوازش مي‏دهد:
حوا از اين گفتگوي کوتاه مبهوت سرور است. اما بيش از اين فرصت ديدار ندارد. مريم پيش مي‏آيد و نوزاد را گرفته و او را غرق مهر و محبت خود مي‏نمايد. مولود کعبه باز در سلام پيشي مي‏گيرد:
- سلام بر تو اي خواهرم!
- درود خدا بر تو اي برادرم!
ادامه مي‏دهد:
- خواهر! عمويم عيسي چه مي‏کند؟
- حمد خدا مي‏کند، و بر تو سلام رسانده است.
نوزاد با لبخندي، احساسات مريم را پاسخ مي‏دهد. آنگاه مريم او را با عطري که از بهشت به همراه خود آورده، معطر مي‏نمايد و به آغوش آسيه مي‏سپارد!
آسيه نيز با ولي خدا تجديد بيعت مي‏کند و با پوشاندن بدن نوزاد در پارچه‏اي بهشتي، افتخاري براي خود در تاريخ بر جاي مي‏گذارد.
فاطمه در اين مدت از درياي چهره‏ي فرزندش سيراب مي‏شود .
 
فاطمه آغاز چهارمين روز حضور خود در کعبه را جشن گرفته است. سه روز تمام با فرزندش در جوار قرب الهي از نعم پروردگار متنعم گرديده، و سه روز است که از شوهر و خانه‏اش هيچ خبري ندارد...!
اين بار نيز ملکي با حضور ملکوتي‏اش، خلوت فاطمه با خداي خويش را بر هم مي‏زند.
فاطمه مولودش را با هزاران اميد، پيچيده در حرير بهشتي به آغوش مي‏کشد. قلبش آرام مي‏شود. خود نيز قيام مي‏کند و آماده‏ي ترک خانه‏ي پروردگارش مي‏شود. آخرين نگاههاي وداعش را از پيکره‏هاي کعبه مي‏گيرد... در همين اثنأ نداي هاتف غيبي بدرقه‏ي راهش مي‏گردد:
- اي فاطمه! نام فرزندت را علي بگذار؛ چرا که خداي علي اعلي به من دستور داده که به تو چنين بگويم، و خداوند مي‏گويد: منم محمود و حبيب من محمد است، و منم علي و وليّ من علي است.
فاطمه تحمل صدا را ندارد، اما علي در آغوشش آرامشي به او ارزاني مي‏دارد.
- نام آن دو را از نام خود گرفته‏ام، و آنان را به ادب خود تأديب نموده‏ام، و آنان را بر علم خود آگاه نموده‏ام. آنان از انتخاب‏شدگانند و نور آنان را از نور خور خود خلق کرده‏ام. قسم به عزت و جلالم، من نام وليّم را از نام خود گرفته‏ام.
فاطمه چند گام به عقب مي‏رود و خود را به ديوار کعبه مي‏رساند. چشمانش از شادي کلمات هاتف برق مي‏زند.
 
سکوت به يکباره در فضاي مسجد حاکم مي‏شود. همه از جا برمي‏خيزند و با تعجب به يکديگر مي‏نگرند. ناگهان همان صداي سه روز قبل در فضاي مسجد طنين‏انداز مي‏شود. نفسها در سينه‏ها حبس مي‏گردد. ديوار کعبه از همان محل قبلي شکاف برداشته و دو سوي آن از هم فاصله مي‏گيرد.
در ميان نداهاي آسماني، فاطمه در مقابل چشمان بهت زده‏ي مردم آرام و با صلابت همراه فرزندش از شکاف بيرون مي‏آيد.
عجب عظمتي... چه باشکوه است!
اضطرابي همراه با شوقِ ديدن ادامه‏ي ماجرا، در چشمان مردم موج مي‏زند. ديوار پس از لحظه‏اي دوباره به هم مي‏آيد.
فاطمه در سکوت حاکم بر مسجد چند گام به جلو برمي‏دارد. جمعيت ناخودآگاه کنار مي‏روند. فرزندي تازه تولد يافته در کمال زيبايي و آرامش در آغوش مادر، مردم را به تعجب واداشته است.
 
فاطمه، علي را بر دو دستش بلند مي‏کند. مردم از روي شانه‏هاي يکديگر سرک مي‏کشند تا مولود کعبه را بهتر ببينند. زيبايي مولود شايد اين سؤال را بر ذهن مردم به ارمغان مي‏آورد که آيا او از انسيان است يا از پريان...!
فاطمه سرش را بالا مي‏گيرد و صداي پر صلابتش را بر فضاي مسجد حاکم مي‏نمايد: - اي مردم، من بر زناني که قبل از من بوده‏اند، فضيلت داده شدم. آسيه خداوند را پنهاني در جايي عبادت مي‏کرد که خداوند جز از روي اضطرار دوست نداشت در آنجا عبادت شود.
خداوند بر مريم ولادت عيسي را آسان نمود و در سرزمين خشکي نخل خشکيده را حرکت داد و از آن خرماي تازه خورد.
- اي مردم مکه! اما من وارد خانه‏ي خداوند شدم، و در خانه‏ي قديمي خداوند فرزند به دنيا آوردم و سه روز درون آن ماندم و از ميوه‏ها و غذاهاي بهشتي خوردم.
آنگاه که خواستم از کعبه خارج شوم هاتفي خطاب به من ندا داد: اي فاطمه! نام اين مولود را علي بگذار که من خداي علي اعلي هستم. من او را از قدرت خويش و عزت و جلالم و کمال عدلم خلق کرده‏ام و نام او را از نام خود گرفته‏ام و او را به ادب خود آموخته‏ام و امر او را به خود سپرده‏ام و او را بر غوامض علم خود آگاهي داده‏ام.
 
- اي مردم! هاتف غيبي گفت: او در خانه‏ي من به دنيا آمده و اول کسي است که بر فراز خانه‏ي من اذان مي‏گويد و بتها را مي‏شکند و آنها را از بالاي کعبه به صورت مي‏اندازد.
- هاتف آنگاه گفت: اوست امام بعد از حبيب من و منتخب از خلقم محمد رسولم و اوست جانشين.
خوشا به حال کسي که او را دوست مي‏دارد و او را اطاعت مي‏کند و او را ياري مي‏نمايد، و واي به حال کسي که بغض او را دارد و از او سرپيچي مي‏کند و او را خوار کرده و حق او را انکار مي‏نمايد.
عده‏اي بر آنند که فرياد سر دهند و سخنان فاطمه را انکار کنند، اما آنچه لحظاتي پيش با چشم خود از ديوار کعبه ديده‏اند آنان را از اين کار پليد باز مي‏دارد.
 
پيامبر به همراه ابوطالب سريع جمعيت را مي‏شکافند و به طرف فاطمه مي‏آيند. پيامبر که لحظاتي پيش امين وحي حالش را دگرگون ساخته، کلمات جبرئيل را در ذهن مرور مي‏کند:
- اکنون زمان ظهور نبوت تو نزديک شده است، چرا که تو را به برادرت و وزيرت و داماد و جانشينت مؤيد داشته‏ام.
اکنون برخيز و به استقبال او برو و او را در دست راست به آغوش بگير چرا که او از اصحاب يمين است و شيعيانش پيشاني سفيدانِ نشانه‏دار هستند.
 
 
ابوطالب پيش مي‏رود و فرزندش را در آغوش مي‏کشد. شايد براي اولين بار بوي بهشت را استشمام مي‏کند. همان آرامشي را مي‏يابد که هميشه در آغوش پيامبر مي‏يافت.
پيامبر پيشتر مي‏آيد و خود را به ابوطالب مي‏رساند. او نيز براي به آغوش کشيدن مولود کعبه دلش بي‏قرار است. ابوطالب به طرف پيامبر برمي‏گردد. مولود کعبه با اولين نگاه در چشمان پيامبر، لبانش را با لبخندي زيبا سرشار مي‏نمايد. اما اين بار پيامبر در سلام بر اميرمؤمنان پيشي مي‏گيرد:
- درود خداوند بر تو اي برادرم و جانشينم و دامادم!
- سلام بر تو اي رسول خدا، و رحمت خداوند بر تو باد!
 



تاریخ: شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:,
ارسال توسط قناد

صفحه قبل 1 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 49
بازدید ماه : 1492
بازدید کل : 40556
تعداد مطالب : 326
تعداد نظرات : 76
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


دعای عظم البلا
دعای فرج  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ
ذکر کاشف الکرب  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ
روزشمار فاطمیه سوره قرآن ذکر روزهای هفته پخش زنده حرم انقلاب اسلامی
.  .

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس




ابزار های عاشقانه برای وبلاگ

کد زیبا سازی لینک ها



کد کج شدن تصاوير